فونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا ساز
فونت زيبا ساز
عشق یا نفرت-Love or hate

عشق یا نفرت-Love or hate
تلخی مرگ و شیرینی زندگی آنقدر ارزش ندارد که شرافت خود را زیر پا بگذاریم. 
نويسندگان
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان عشق یا نفرت-Love or hate و آدرس richard.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





2 . معناى عشق و عاشق

تا انسان عاشق نشود، عشق را به نحو حضورى درک نمى‏کند; پس عشق یافتنى است، نه بافتنى و امر صرف و خالص و بسیط تحت اسم و رسم و لقب و وصف درنیاید; از این رو عشق قابل تعریف نیست . سنایى چنین سروده است:

اى بى خبر از سوخته و سوختنى

عشق آمدنى بود; نه آموختنى

مولوى نیز چنین انشاد کرده است:

گر چه تفسیر زبان روشنتر است

لیک عشق بى‏زبان، روشنتر است

مفهوم آن هم یک امر ذهنى است، پس آن خود عشق نیست . آنچه مهم است این که انسان باید به خود عشق برسد . اساسا انسان آن‏سان انسان است که به عرفان و کتمان نزدیک و از نسیان و عصیان به دور باشد .

لغت‏نویسان عشق را اینگونه معنا مى‏کنند: در گذشتن از حد دوستى، اعم از اینکه در پارسایى باشد یا در فسق و آن ماخوذ از عشقه است و آن گیاهى است که بر درختى بپیچد و آن را خشک کند و خود با طراوت باقى بماند; لذا اگر گیاه عشق روح انسان، درخت تن او را احاطه کند، او را نسبت‏به زرق و برق دنیا خشک و بى‏حرکت و نسبت‏به محبوب و معشوق شیفته و بى‏قرار مى‏کند .

اگر عشق انسان به شهوات به فعلیت درآید، روح تابع تن مى‏گردد و اگر روح انسان و عشق معنوى او رشد کند، جسم و تن بناچار تابع روح مى‏گردد و تن به زحمت و رنج مى‏افتد . در این زمینه متنبى گوید:

و اذا کانت النفوس کبارا

تعبت فى مرادها الاجسام

وقتى نفس کسى بلندمرتبه شود، تن او در راه نیل به مراد آن به زحمت مى‏افتد [1] و مولوى هم در این بابت مى‏گوید:

خشم و شهوت، وصف حیوانى بود

مهر و رقت، وصف انسانى بود

این چنین خاصیتى در آدمى است

مهر، حیوان را کم است، آن از کمى است

عرفا معتقدند: بنیاد هستى، بر عشق به یک مرکز به نام خدا نهاده شده است و آن یک نوع جنب و جوششى است که سراسر وجود را فرا گرفته‏است [2].

در ازل پرتو حسنت ز تجلى دم زد

عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد

عشق آخرین مرحله محبت است . شعله‏اى است که در دل آدمى افروخته مى‏شود و بر اثر آن آنچه جز خداست، مى‏سوزد و نابود مى‏گردد، یعنى عاشق، شهید مى‏شود و به حیات خالص و جاویدان نیل پیدا مى‏کند . روایت مى‏کنند: من عشق وعف و کتم و مات، مات شهیدا [3] ; هر که عاشق شود و عفت نفس پیش بگیرد و رازدار باشد و بمیرد، شهید مرده است .

عشق جنون الهى است که بنیان بدن را ویران مى‏سازد، یعنى زندان و قفس تن انسان را مى‏شکند و با معشوق مطلق، اتصال برقرار مى‏کند; در نتیجه، تن عاشق گم و متلاشى، و روح او، منور مى‏گردد و آخرالامر با معشوق اتحاد پیدا مى‏کند که این همان وحدت عشق و عاشق و معشوق است .

ابن فارض مى‏فرماید:

بینى و بینک انى ینازعنى

فارفع بلطفک انى من البین

میان من وتو، «من‏» نزاع مى‏کند، خداوندا به لطفت، «من‏» را از میان بردار!

حجاب چهره جان مى‏شود غبار تنم

خوشا دمى که از این چهره پرده برفکنم

که این قفس نه سزاى چو من خوش الحانى است

روم به روضه رضوان که مرغ آن چمنم

به قدرى انسان به معشوق یعنى خداوند نزدیک مى‏شود که در او فانى گشته، به او باقى مى‏گردد; به همین دلیل حلاج گفت: انا الحق، یعنى من خدایم و این نیست، جز این که حضرت حق در قلب عارف نفوذ مى‏کند و در حدیث آمده است: «قلب المؤمن عرش الرحمن; دل مؤمن تخت‏خداست‏» . چرا درخت طور به حضرت موسى (ع) بگوید: انى انا الله لا اله الا انا [طه/13] و آدمى نگوید: انا الحق؟

موسیى نیست که دعوى انا الحق شنود

ورنه این زمزمه اندر شجرى نیست که نیست

بعضى، خود خدا را عشق مى‏دانند، براین اساس توحید در نظر عرفا عشق است و در نظر فلاسفه وجود حضرت احدیت . حافظ مى‏فرماید:

فاش مى‏گویم و از گفته خود دلشادم

بنده عشقم و از دو جهان آزادم

سفارشهاى یوحنا نیز همین است: «یکدیگر را دوست‏بدارید، زیرا عشق، اصلى خدایى دارد . هر که دوست‏بدارد، فرزند خداست و خدا را شناخته‏است و آنکه دوست نمى‏دارد، خدا را نشناخته است، چون خداوند، عشق است‏» [4].

بهترین عاشقان و هنرمندترین هنرمندان و زیباترین موجودات خداست; زیرا داراى جمیع کمالات است; چه او بسیط مطلق و عین هستى است . به این ترتیب او مصداق اتم عشق و عاشق و معشوق صرف و خالص است .

ابن‏سینا در این زمینه مى‏فرماید: «عاشق‏ترین کس نسبت‏به چیزى، اول بالذات (خدا) است; زیرا چیزهایى بیشتر درک مى‏شوند که کاملتر باشند» [5].

از فروغ عشق، جذب و انجذاب طبیعى یا عزیزى یا فطرى است که خداوند در میان موجودات قرار داده‏است که جلوه‏هاى آن در صنایع ظریف و هنر و عشق به تشکیل خانواده، جهت‏بقاى نوع و تعلیم و تعلم و به طور کلى روابط انسانها با هم به چشم مى‏خورد; حتى در حرکات کرات و ترکیب اجسام، جاذبه عمومى و کشش فراگیر وجود دارد که همه بر پایه پرمایه عشق است .

ذره ذره کاندر این ارض و سماست

جنس خود را همچو کاه و کهرباست

نقل مى‏کنند که وقتى حضرت ختمى (ص) از کوه احد مى‏گذشت‏با چشمان پرفروغ و نگاه از محبت لبریزش، کوه احد را مورد عنایت قرار داده، فرمود: «جبل یحبنا و نحبه، یعنى کوهى است که ما را دوست دارد و ما نیز آن را دوست داریم‏» [6].

عشق انسان، لب عقل و عقل، لب روح و روح لب تن و تن، لب اجسام است; چنانکه عرفان، لب برهان است; بنابراین با همدیگر متضاد نیستند; بلکه در طول یکدگر قرار دارند . خاقانى چنین سراید:

دولت عشق تو آمد، عالم، جان تازه کرد

عقل کافر بود، آن رخ دید و ایمان تازه کرد

3 . قرآن و عشق

در قرآن کلمه عشق استمعال نشده‏است . شاید به این دلیل که در زمان نزول، کلمه عشق، به وسیله شعرا تنها در خدمت فسق و فجور و شهوترانى قرار گرفته‏بود; چنانکه اشعار شعراى آن زمان محتوایى جز دنیاپرستى و زرق و برق زندگى زودگذر دنیاى دنى نداشت که نمونه آن اشعار سبعه معلقه است و همین باعث‏شد که خداوند شعراى آن زمان و زمین را گمراه معرفى کند و در سوره شعرا مى‏فرماید: والشعراء یتبعهم الغاوون [225] الم ترانهم فى کل واد یهیمون [226] و انهم یقولون ما لا یفعلون [227] الا الذین آمنوا و عملوالصالحات; گمراهان از شعراى (بى‏ایمان) پیروى مى‏کنند . آیا ندیدى که آنها در هر وادى سرگشته مى‏روند و آنچه را عمل نمى‏کنند مى‏گویند; مگر کسانى که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند .

با توجه به اینکه خود آیات مسجع و با وزن و آهنگ خاصى است، باید گفت: منظور آیه این نیست که هر شاعرى متبوع گمراهان است; به همین دلیل پیامبر فرمود: ان لمن البیان لسحرا [7] بعضى از بیانها سحر هستند .

در روایات کلمه عشق آمده‏است . در حدیث معروف قدسى آمده است: من طلبنى وجدنى و من وجدنى عرفنى و من عرفنى احبنى و من احبنى عشقنى و من عشقنى عشقته و من عشقته قتلته و من قتلته فعلى دیته و من على دیته فانا دیته [8] ; (خداوند فرمود:) هر کس مرا طلب کند، مرا مى‏یابد و هر که مرا بیابد، مرا مى‏شناسد و هر که مرا بشناسد، مرا دوست مى‏دارد و هر کسى مرا دوست‏بدارد، عاشقم مى‏شود و هر کس عاشقم بشود، عاشقش مى‏شوم و هر کس را عاشق بشم، او را مى‏کشم و هر کس را بکشم، دیه او به گردن من است و هر کس که به گردن من دیه دارد، من خودم دیه او هستم .

در قرآن به جاى کلمه عشق «حب‏» آمده‏است . آنجا که مى‏فرماید: و الذین آمنوا اشد حبا لله; کسانى که ایمان آوردند، شدیدترین محبت (آنها) براى تنها حضرت رب‏العالمین است .

بنابراین اساس پرستش، عشق است; چنانکه دین هم جز محبت چیزى نیست و از امام باقر (ع) روایت‏شده است: هل الدین الا الحب [9].

علامه طباطبائى در مورد آیه مذکور مى‏فرماید: «از مجموع مباحث در مورد آیه چند نکته به دست مى‏آید:

1 . حب یک نوع ارتباط وجودى و جاذبه خاص میان علت و معلوم است; لذا مثلا دانشجو استادش را که علت‏باسواد شدنش است، دوست مى‏دارد و استاد هم شاگر خود را که درس مى‏خواند، دوست مى‏دارد و از همه بهتر و مهمتر خداوند است که چون خالق و رازق و مدبر ماست، همه باید به او علاقه داشته باشیم; چنانکه خداوند هم مخلوقاتش را دوست مى‏دارد; چون آنها آثار اویند .

2 . محبت داراى شدت و ضعف و در یک نظام طولى است، نه عرضى .

3 . خداوند از هر جهت‏شایسته و بایسته محبت ذاتى و حقیقى و خالص و شدید و دائمى موجودات نسبت‏به او است .

4 . اساس محبتها، به محبت‏خود، یعنى حب ذات بر مى‏گردد و اگر غیر خود را هم دوست مى‏داریم، براى این جهت است که به ما وابسته‏است; لذا خدا که خود را دوست مى‏دارد، مخلوقاتش را هم که از آثار اوست، دوست مى‏دارد . 5 . محبت اعم از آگاهانه و ناآگاهانه است; بنابراین هر موجودى بهره‏اى از عشق و محبت دارد» [10].

4 . جلوه‏هاى عشق به مادیات و معنویات

عشق آدمى به هر چیزى اعم از امور مادى و معنوى جلوه‏ها و آثارى دارد که اینک برخى از مهمیرین ذکر مى‏شود:

1 . عشق به مادیات، عشق حقیقى و دائمى و کلى و عمیق نیست; زیرا آن، معشوق واقعى انسان نیست; بلکه آن مربوط به قواى غضبى و خواهشهاى نفسانى و حیوانى است; لذا وقتى انسان در شهوت و شکم غرق شد، یک حالت تنفر و دلزدگى و خستگى و سستى به او نسبت‏به آنها دست مى‏دهد; ولى عشق به امور معنوى مثل عشق به خدا و معصومین (ع) و مردان ربانى و علم و فلسفه، عامل شور و شوق و گرمى و امید است و هر چه در این موارد ترقى کند، عشق قویتر مى‏گردد; چون روح انسان با این امور سنخیت دارد; به همین دلیل در فلسفه اثبات شده است: علت پیوند و اتصال انسان به خدا و اولیاى او سنخیت و مناسبت داشتن حقیقت روح انسان با آنهاست .

از امام حسین (ع) روایت‏شده است: ان الله یحب معالى الامور و یبغض سفسافها; خداوند کارهاى بلند و گرامى را دوست و کارهاى پست و زبون را دشمن دارد [11].

2 . انسان از کسى که به او ارادت و محبت داشته‏باشد، الگو مى‏پذیرد: لقد کان لکم فى رسول الله اسوة حسنة لمن کان یرجوا الله و الیوم الاخر و ذکر الله کثیرا [احزاب/22] ; بدون شک رسول خدا براى شما که به خدا و روز قیامت امید دارید و خدا را بسیار یاد مى‏کنید، اسوه و مقتدا و الگو و انگاره خوبى است .

خواجه نصیرالدین در شرح متن شیخ الرئیس مى‏فرماید: «بیشتر خشنودى عاشق به رفتارهاى معشوق و آثارى است که از نفس وى صادر مى‏گردد . این عشق رقتى ایجاد مى‏کند که عاشق را از آلودگیهاى دنیایى بیزار مى‏گرداند» [12].

3 . عشق به خدا و اولیاى او انسان را مهذب مى‏کند و تابع پیر و مراد و قطب مى‏گرداند: قل ان کنتم تحبون الله فاتبعونى یحببکم الله [آل عمران/29] ; پیامبر (به کفار) بگو اگر خدا را دوست مى‏دارید، از من (پیامبر) اطاعت کنید تا خدا دوستتان بدارد و به همین دلیل محبت و مودت اهل بیت‏خواسته پیامبر (ص) از ماست: قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فى القربى [شورى/23] ; (اى پیامبر) بگو: براى آن (نبوت و رسالت) اجرى جز مودت و محبت‏به خویشاوندان نزدیکم مسالت نمى‏کنم .

در آیه دیگر آمده‏است که آن اجر و مزد هم به نفع شماست: قل ما اسئلکم من اجر فهولکم [سبا/47] ; بگو مزدى را که درخواست مى‏کنم، به نفع شماست .

عکس مطلب هم صادق است; یعنى هر چه ایمان و عمل انسان بیشتر شود، محبوب شدن او نزد مردم بیشتر است: ان الذین آمنوا و عملواالصالحات سیجعل لهم الرحمن ودا [مریم/94].

اطاعت‏خدا به نسبت عشقى است که انسان دارد; همچنانکه امام صادق فرمود:

تعصى الا له و انت تظهر حبه

هذا لعمرى فى الفعال بدیع

لو کان حبک صادقا لاطعته

ان المحب لمن یحب مطیع [13]

خدا را نافرمانى مى‏کنى و اظهار دوستى او مى‏کنى؟ به جان خودم، این رفتارى شگفت است . اگر دوستیت راستین بود، اطاعتش مى‏کردى; زیرا دوستدار، مطیع کسى است که او را دوست دارد .

نتیجه این که شخص در اثر عشق به کسى، ناخودآگاه، در تفکر و تغذیه و پوشش و رفتار و حتى قیافه ظاهرى وصدا و . . . مثل او مى‏شود [14].

البته ممکن است‏براى عشق معایبى هم ذکر کنند; از جمله آنها این که در اثر استغراق در حسن معشوق، عیب او از طرف عاشق مورد غفلت واقع‏شود; به همین رو است که گفته‏اند: «حب الشى‏ء یعمى و یصم; حب هر چیزى عاشق را کور و کر مى‏کند» یا گفته‏اند: «و من عشق شیئا اعمى بصره و امرض قلبه [15] ; هر کس چیزى را دوست داشته‏باشد، چشمش را کور و قلبش را بیمار مى‏کند» .

وحشى بافقى مى‏سراید:

اگر در کاسه چشمم نشینى

بجز از خوبى لیلى نبینى

تا آنجا که گفته‏اند: عاشق حتى عیب معشوق را هنر مى‏بیند که در این زمینه باید گفت: تفاوت علم و عشق این است که در علم، عالم تابع عالم خارجى است ولى عشق جنبه داخلى و نفسانیش بیش از جبنه عینى است . عاشق نیرویى نهفته‏است که دنبال موضوع مى‏گردد . همین که موضوعى یافت و با آن توافقى دست داد . آن نیرو تجلى مى‏کند و به اندازه توانایى خودش حسن مى‏سازد; نه به آن اندازه که در محبوب وجود دارد [16].

4 . عشق انسان به خدا باعث مى‏شود که وى تقاضاى مرگ کند: قل یا ایها الذین هادوا ان زعمتم انکم اولیاء لله من دون الناس فتمنو الموت ان کنتم صادقین [جمعه/77] ; اى کسانى که یهودى شده‏اید، اگر تنها شما اولیاى خدا هستید، آرزوى مرگ بکنید .

این جان عاریت که به حافظ سپرده دوست

روزى رخش ببینم و تسلیم وى کنم

5 . گاهى عشق چند برابر عقل اثر دارد; مثلا ممکن است‏با یک محبت و عمل عاطفى عده‏اى را به مقصد مطلوبى دعوت کرد . مولوى مى‏گوید:

پاى استدلالیان چوبین بود

پاى چوبین سخت‏بى تمکین بود

اهل عرفان و سیر و سلوک، به جاى پویش راه عقل و استدلال، راه محبت و ارادت را پیشنهاد مى‏کنند و مى‏گویند: شخص کاملى را پیدا کن و رشته محبت وى را به گردن دل بیاویز که از راه عقل و استدلال بى خطرتر و سریعتر و با ثمرتر است [17].

6 . عشق و محبت کینه‏ها را از سینه‏ها بیرون مى‏برد و تلخها را شیرین، مى‏کند . قرآن مى‏فرماید:

ادفع بالتى هى احسن فاذا الذى بینک و بینه عدواة کانه ولى حمیم [فصلت/34] ; با اخلاق نیکوتر دفع شر کن! آنگاه آنکه بین تو و او دشمنى است، گویا دوستى یکدل شده است . مولوى گوید:

از محبت تلخها شیرین‏شود

از محبت مسها زرین شود

7 . عشق معنوى عاشق را از خودپرستى نجات مى‏دهد; یعنى علاقه و تمایل را به خارج از وجودش متوجه مى‏کند و خودش را توسعه مى‏دهد، مشروط بر این که عشق، به مسیر درستى هدایت‏شود .

نیست‏بر لوح دلم جز الف قامت‏یار

چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم

ولى عشق به دنیا و زرق و برق آن، تفرقه و خصومت و نسیان و عصیان و کودنى و کورى و تنگى و اسارت و پوچى و بیگانگى و از خود بى‏خود شدن و محدود گردیدن و . . . . به وجود مى‏آورد .

8 . مظهر عشق مادى خنده و غفلت و تکثر و ضعف و انفعال و جلوه عشق معنوى، گریه و توجه و وحدت و فعالیت و امید است .

گریه بر هر درد بى درمان دواست

چشم گریان چشمه فیض خداست

و حافظ مى‏گوید:

دل سنگین تو را، اشک من آورد به راه

سنگ را سیل تواند به لب دریا برد

گریه وسیله کمال انسان است و اساس آن عاطفه و رقت قلب و عرفان است و به همین دلیل بانوان از کمال و عاطفه بیشترى نسبت‏به مردها برخوردارند; چرا که هر موقع وعظ و پندى باشد، زودتر تحت تاثیر قرار مى‏گیرند; پس تنها گریه از اندوه و غم نیست; بلکه چه بسا به سبب شوق و لذت عرفانى و تحریک معشوق باشد .

5 . آثار نماز عاشقانه

حال که تا حدودى خواص عشق بیان گردید، باید بدانیم که عامل وجود عشق تنها در عبادت و پرستش عارفانه و عاشقانه و خالصانه براى تنها خداوند است . مصداق بارز چنین عبادتى نماز است; آن نمازى که فعل و ذکر و ورد آن، ناشى از بیتابى عاشق در برابر معبود ناب و معشوق صاف و جمیل پاک است .

چنین نمازى نتایج و آثار بسیار ارزشمندى به همراه دارد که برخى از مهمترین آنها این قرارند:

1 . نماز از فحشا و منکر جلوگیرى مى‏کند: «و اقم الصلوة ان الصلوة تنهى عن الفحشاء و المنکر و لذکر الله اکبر [عنکبوت/45] ; نماز را به پا بدار; زیرا آن، (انسان را) از زشتى و ناپسندى باز مى‏دارد و یادکرد خدا از هر چیزى بزرگتر است .

البته باید نماز با شرایط خاص خود باشد، تا چنین خاصیتى داشته‏باشد; چون نماز مشتمل بر ذکر خداست; بنابراین اگر نیت، خالص و نماز دائمى و از کیفیت‏بالایى برخوردار باشد، قطعا باعث مى‏شود ملکه پرهیز از فحشا در نمازگزار پیداشود; لذا وقتى آن، مقبول درگاه حضرت احدیت است که او را از هر گناهى باز دارد و به خدا نزدیک کند تا آنجا که در فکر و قلب هم گناه نکند .

2 . جمله «ولذکر الله اکبر» ، بیانگر این است که نماز علاوه بر نتیجه سلبى که همان منع از فحشاست، نتیجه وجودى هم دارد . این نتیجه وجودى عبارت از ذکر قلبى است [18].

3 . نماز قلب را جلا مى‏دهد و از توجه به مادیات دور مى‏دارد، در نتیجه سنخیت میان عابد و معبود پیدا مى‏شود که ثمره آن شجره طیبه این است که خداوند در عقل و فکر او، نفوذپیدا مى‏کند; «ان الله تعالى جعل الذکر جلاء للقلوب . . . . رجال ناجاهم فى فکرهم و کلمهم فى ذات عقولهم [19] ; خداوند نماز را براى صیقلى دلها قرار داده است . . . . مردانى هستند که خداوند در سر ضمیر آنها با آنها راز و با عقل آنها سخن مى‏گوید .

4 . نماز گزاردن با تمام شرایطش در انسان رغبتى ایجاد مى‏کند که او دائما نماز بخواند: «الذین هم على صلوتهم دائمون‏» [معارج/23].

نمازگزاران کسانى هستند که بر نمازشان مداومت مى‏کنند و اگر از نماز خارج شدند، باز ذکر و ورد دارند; به عبارت دیگر افکار و اعمالشان تجسم عینى و خارجى نماز است و بر اثر اطاعت و عبادت توام با عشق، به نور الهى منور مى‏شوند و دیگران را هم منور مى‏کنند; از این رو دوستى با آنها و دیدن آنها، انسان را به یاد خدا مى‏اندازد; چنانکه پیامبر فرمود: «من ذکرکم بالله رویته; آن دوستان کسانى هستند که دیدن آنها شما را به یاد خدا مى‏اندازد» .

5 . نماز باعث اطمینان قلب انسان مى‏گردد: الا بذکر الله تطمئن القلوب [رعد/13]. جهت آن این است که نماز، مصداق اتم ذکر و یاد خداست .

6 . نماز باعث پیدایش زهد در انسان مى‏شود . لازمه نماز، اتصال به مرکز هستى و عشق به آن است; چون صلاة از صله و وصل است . پیوسته طاعت صرف و خالص و ناب او را به حرکت تکاملى موفق مى‏کند تا فانى در ذات خداوند و باقى به بقاى او گردد .

انسان در اثر عبادت، اتصال با عالم و احدیت، بلکه با جهان احدیت پیدا مى‏کند و وجودش وسیع مى‏شود که عالم دنیا و طبیعت در مقابل او بسیار کوچک است . شعرى به حضرت على (ع) منسوب است که:

اتزعم انک جرم صغیر

و فیک انطوى العالم الاکبر

آیا گمان کردى جرم کوچکى هستى، در حالى که در تو عالم اکبر بنهاده شده‏است .

انسان در عبودیت، خود واقعى خویش را مى‏یابد; ولى در مادیات به چیزى دیگرى، به جاى خود، مى‏رسد .

در زمین دیگران خانه مکن

کار خود کن کار بیگانه مکن

تا تو تن را چرب و شیرین مى‏دهى

گوهر جان را نیابى فربهى

تو به هر صورت که آیى بیستى

که منم این والله این تو نیستى

6 . انسان، با عبودیت آزاد مى‏شود; یعنى مى‏تواند در سیر و صراط مستقیم مراحل تکامل را بدون مانع، و سریع و آسان، طى طریق کند .

حافظ از جود تو حاشا که بگرداند روى

من از آن روز که بند توام آزادم

آنانى که خود را از مصرع عشق حقیقى رهانیدند، به دام دنیا دنى و پرستش آن گرفتار شدند .

7 . با عبودیت انسان بر خودش مسلط مى‏شود; لذا مى‏تواند افکارش را در کنترل خود در بیاورد و از خواطر ناپسند جلوگیرى کند: «العبودیه جورة کنهها الربوبیة; جوهر و گوهر عبودیت، ربوبیت و پرورگارى است‏» .

دنیا، جانوراان را اشباع مى‏کند; ولى انسان را نمى‏تواند اشباع کند; به همین دلیل شخص هواپرست، به دنبال تنوع‏طلبى دائمى است و سرانجام هم اشباع نمى‏گردد و اگر هم اشباع گردد، این اشباع کاذب است; زیرا به خواست فطرى و نفسانیش، وقعى ننهاده است .

در حدیث قدسى آمده است: «یابن آدم خلقت الاشیاء لا جلک و خلقتک لاجلى‏» ; اى فرزند آدم اشیاء را براى تو خلق و تو را براى خودم خلق کردم‏» .

لذا چون انسان، خداپرست گردد، کمال قناعت و رضایت را در خود احساس مى‏کند و چون مطلوبش بى‏نهایت است، مثل و نظیر ندارد تا عوض بشود . عشق و پرستش و نماز تا آنجا انسان را بالا مى‏برد که جز رضا به قضاى الهى و تسلیم در مقابل امر معشوق مطلق چیزى در ذهن و ذکرش نیست . وقتى تیر زهرآلودى برسینه امام حسین (ع) مى‏نشیند مى‏فرماید: «رضا بقضائک و تسلیما لامرک و لامعبود سواک یا غیاث المستغیثین; به تقدیرت خشنودم و از فرمانت اطاعت مى‏کنم . هیچ معبودى جز تو نیست اى فریادرس فریادخواهان‏» .

8 . انسان به یارى صبر و نماز مى‏تواند در مقابل مشکلات فایق آید: «واستعینوا بالصبر و الصلوة و انها لکبیرة الا على الخاشعین‏» [بقره/45] ; و از خداوند به وسیله صبر و نماز یارى بجوبید که نماز امرى بزرگ و دشوار است، مگر براى فروتنها (که بسیار سهل و آسان است).

9 . نمازگزاران واقعى، وقتى در زمین به پستى برسند، به پستى تن در نمى‏دهند و جلوه عشق را در میان مردم تعمیق و گسترش مى‏دهند: الذین ان مکناهم فى الارض اقاموا الصلوة [حج/41] ; آنان (که خداوند یاریشان مى‏کند) اگر در زمین، مکانت و اقتدار پیدا کنند، نماز به پا مى‏دارند .

10 . چنانچه کسى بتواند نمازهاى مستحبى، به ویژه نماز شب بخواند، خداوند در قیامت‏برایش پاداشهایى در نظر مى‏گیرد که هیچ کسى حتى خود پیامبر ختمى (ص) هم نمى‏داند که چیستند; تتجافا جنوبهم عن المضاجع . . . فلا تعلم نفس ما اخفى لهم من قرة اعین جزاء بما کانوا یعملون [سجده/16 و 17] ; پهلوهایشان از خوابگاهها جدا مى‏شود (شب بیدار مى‏شوند . .). هیچ کس نمى‏داند خداوند براى آنها از چشم روشنى‏ها چه مخفى داشته است (تا روز قیامت آشکار کند).

مرحوم طبرسى ذیل این آیه، حدیث‏بسیار جالبى را از پیامبر نقل مى‏کند: «و قد ورد فى الصحیح عن النبى (ص) انه قال ان الله یقول اعددت لعبادى الصالحین ما لا عین رات و لا اذن سمعت و لا خطر على قلب بشر . . .» [20] ; در حدیث صحیح به نقل از پیامبر آمده‏است که فرمود: «خداوند مى‏فرماید: براى بندگان صالح خود چیزهایى آماده کردم که آنها را چشمى ندیده و گوشى نشنیده است و آنها به قلب احدى خطور نکرده است‏» .

6 . اقسام نماز

همچو کار در دنیا که از روى ترس و فشار یا مزد و پاداش و یا محض عشق و علاقه است، نماز نیز ممکن است از بیم دوزخ یا میل به بهشت و یا صرف حب و عشق الهى گزارده شود .

ابوعلى سینا در زمینه عبادت عارف مى‏نویسد: «تعبده له فقط لانه مستحق للعبادة و لانها نسبة شریفة الیه لا لرغبة اورهبة [21] ; تعبد و پرستش عارف براى این است که خداوند مستحق براى عبادت است; چرا که عبادت سنخیت و رابطه (وجودى و) نسبت‏با شرافت (انسان) با اوست; نه از روى رغبت و میل (براى پاداش) یا ترس (از عذاب).

7 . منابع

 

1 . مطهرى، مرتضى، حماسه حسینى، ج‏3، ص‏366 و ج‏1، ص 143
 
2 . حسینى طهرانى، علامه سیدمحمد حسین، روح مجرد، ص 570
3 . ابن‏سینا، اشارات و تنبیهات، ج‏3، ص 384
4 . آلندى، رنه، عشق، ترجمه جلال ستارى، نامه اول یوحنا، III ، ص‏16
5 . ابن‏سینا، پیشین، ج‏3، ص 359
6 . مطهرى، مرتضى، جاذبه و دافعه على (ع)، ص 25، پاورقى .
7 . طباطبائى، المیزان فى تفسیر القرآن، ذیل آیات .
8 . حسینى، پیشین، ص 167
9 . مطهرى، جاذبه و دافعه، ص 64
10 . طباطبائى، پیشین، ج‏1، ذیل آیه 165، سوره بقره .
11 . یعقوبى، احمد; تاریخ یعقوبى، ج‏2، ص‏365 .
12 . ابن‏سینا، پیشین، ج‏3، ص‏383 .
13 . مطهرى، پیشین، ص‏67- 66 .
14 . همان، ص‏78 .
15 . نهج البلاغه، خ‏107 .
16 . مطهرى، پیشین، ص‏75- 73 .
17 . همان، ص‏75 .
18 . طباطبائى، پیشین، ذیل آیه .
19 . نهج‏البلاغه/خ‏120 .
20 . طبرسى، مجمع البیان، ج‏8 و 7، ص 518 .
21 . ابن‏سینا، پیشین، ج‏3، ص 375 .

نظرات شما عزیزان:

سراب
ساعت10:36---5 اسفند 1390
سلام وبت قشنگه خوشحال میشم به منم سر بزنید و با هم تبادل لینک داشته باشیم منتظر نظرات قشنگتون هم هستم

سیما
ساعت1:18---4 اسفند 1390



سلام


اره هستم


سیما
ساعت1:18---4 اسفند 1390

سلام
اره هستم


سیما
ساعت1:16---4 اسفند 1390
سلام
اره هستم


سیما
ساعت18:58---3 اسفند 1390


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ چهار شنبه 3 اسفند 1390برچسب:, ] [ 1:28 ] [ علی ]

<< مطالب جدیدتر ........ مطالب قدیمی‌تر >>

.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

تا خدا هست دلیلی برای ناامیدی نیست.
امکانات وب

ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 13
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 20
بازدید ماه : 680
بازدید کل : 106278
تعداد مطالب : 162
تعداد نظرات : 122
تعداد آنلاین : 1

.

.

Google

در اين وبلاگ
در كل اينترنت

.

Online User
IranSkin go Up
تماس با ما

<-PollName->

<-PollItems->

کد متحرک کردن عنوان وب

بک لینک طراحی سایت
فونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا ساز
فونت زيبا ساز